چی دوست دارید بزنیم؟

سلام دوستان

الان که دارم این پست رو میذارم حوصله انجام هیچ فعالیتی در زمینه موسیقی رو ندارم وشاید شما هم نداشته باشید.اما گفتم شاید بعد عید شوقی رو که برای اجرای محک داشتیم بازم داشته باشیم.مسلما بعد از تعطیلات عید برنامه درسی همه شما مثل بنده فشرده خواهد بود.من خودم از درسا عقب افتادم و امیدم به عیده.با این حال فکر نمی کنم در هفته, یه بعد از ظهری دورهم نشستن و یه سازی کوک کردن لطمه ای به درسهامون وارد کنه.یه برنامه ای تو ذهنم هست که اینو با دبیر و نایب دبیر محترم در میان گذاشتم و مورد تایید ایشون هم قرار گرفت.برنامه از این قراره که ما هر هفته یه سری نت از سه آهنگ در سه ژانر موسیقی سنتی کلاسیک و پاپ در اختیار شما دوستان قرار میدیم تا اون یه روز بعد از ظهر بشینیم تمرینشون کنیم.حتی هیچ الزامی به تمرین خانگی شما نخواهد بود و صرفا حضور شما همراه ساز در جلسه تمرین کافی است.و شاید اصلا یه وقتایی من و دوستانی که در امر تهیه نتها کمک خواهند کرد نرسیم کارهارو انجام بدیم.هدف دور هم بودن و خوش گذشتن و این وسط یه چیزی یادگرفتنه.البته این برنامه در صورت تایید شما دوستان بعد از امتحانات پایان ترم باید شکل جدی تری به خودش بگیره.حالا هر کسی که با این برنامه موافقه علاوه بر لایک کردن آهنگهای مورد علاقه اش رو تو نظرات بنویسه.مهم نیست نوازنده هستی یا نه.فقط بنویس.چون ما به ایده نیاز داریم.انگیزه ما برای انجام این کار با تعداد نظرات شما رابطه مستقیم خواهد داشت.فقط اسم خواننده یا آهنگساز فراموش نشه.عیدتون هم پیشاپیش مبارک.  

حلوا حلوا

سلام دوستان

صفحه فیسبوک کانون رو چند لحظه پیش دیدم که آقای پرهیزکار نوشته بودند ((کنسرت محک با موفقیت تمام به پایان رسید)) در اینجا سوالی برای من مطرح میشه.دوست عزیز آقای پرهیزکار تعریف شما از شکست چیه؟خودفریبی کار پسندیده ای نیست و با حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمیشه.دیروز از قطعه اول که خودم افتخار خراب کردنش رو دارم تا اون افتضاح آخر همگی تکلیف شون روشنه.یکی دوتا کار خوب شدن ولی تحت الشعاع خرابکاریهامون قرار گرفتند.حقیقت اینه که ما حرفه نیستیم که با چند جلسه تمرین بریم اجرا.همه مقصریم و از همه مقصرتر شمایید آقای پرهیزکار.عاقلانه نیست بگیم کارمون خوب بود و بهتره بگیم شکست مقدمه ی پیروزیه.به امید اجراهای عالی

دعوت به تفکر: نقش شنونده در موسیقی

از آنجا که باور دارم در خصوص وضعیت فرهنگی فعلی جامعه و خصوصا موسیقی به عنوان یکی از مهمترین ارکان آن، چالشهای جدی وجود دارد که باید بیشتر در خصوص آنها اندیشید تصمیم دارم از این هفته به فراخور فرصت، مباحثی را با دوستداران موسیقی و اعضا کانون در میان بگذارم.

این امر به دلیل آن است که جای بحثهای جدی از این نوع در فضای تخصصی موسیقی کشور از جمله کانونها و انجمنهای دانشجویی بسیار خالی است. باید قبول کنیم که در بسیاری از فعالیتهای دانشجویی جنبه های تفریحی و تفننی فعالیتها (که البته بد نیست) گاهی از خود موضوعات اصلی پررنگ تر می گردد.

اینگونه موضوعات تخصصی موسیقی حتی می تواند اهمیتی بیشتر از مسائلی مثل تشکیل گروه، اجرای برنامه و کنسرت پیدا کند. مثالی که همیشه از آن استفاده میکنم تشبیه موسیقی به غذاها و خوراکی هاست. گاهی شما بهترین خورشت فسنجان، قورمه سبزی یا هر غذای با کیفیت دیگری را طبخ می کنید اما کودکی که هنوز ذائقه او بلوغ درک طعم عالی این غذاها را پیدا نکرده است خوراکی های بی ارزشی مثل چیپس، پفک و آب نبات را ترجیح می دهد. خوراکی هایی که هرچند در آن لحظه از آنها لذت می برد، اما قطعا به حال جسم او مضر هستند. یا اگر شما لذیذترین غذا را تهیه کنید اما مهمان شما سرماخوردگی شدید داشته باشد و به دلیل اختلال بویایی اصلا طعم غذا را حس نکند زحمت شما در تهیه غذا حاصلی نخواهد داشت. امروزه در سطح جامعه شاهد آن هستیم که شبیه رواج غذاهای فست فودی (که خودم آنها را پست فود نام گذاشته ام!) که زود و آسان تهیه میشوند، ظاهرا خوشمزه به نظر می رسند، طرفداران زیادی دارند اما در حقیقت مضر هستند و خاصیتی ندارند، موسیقی های فست فودی هم رواج فراوان پیدا کرده اند. موسیقی هایی که آنها هم زود و آسان تهیه میشوند، ظاهرا زیبا هستند، طرفداران زیادی دارند اما در واقع مضر هستند. موسیقی هایی که کلام آنها عموما غم واندوه شکستهای عاطفی (تو رفتی ! کی بر می گردی؟ چرا پس بر نمی گردی؟ چرا منو نبردی؟)را در تکراری هزارباره و ملال آور بیان می کند و حرف جدیدی برای گفتن ندارد.

 البته بحث جدی هم در اینجا هست و آن این است که میگویند سلیقه همه محترم است و هرکس علاقه ای دارد که البته آن هم جای بحث طولانی دارد. به نظر شما اگر کسی بگوید گل زشت است یا بوی تعفن، خوش بوست آیا ما باید قبول کنیم که هرکس بالاخره سلیقه ای دارد و علائق همه محترم است؟

شاید داستان مولانا را شنیده باشید که در بازار مسگرها با شنیدن صدای ریتمیک ضربات چکش مسگرها به وجد و شور و سماع در می آید و ناب ترین غزلهای عرفانی را می سراید. اما می بینیم که در همان لحظه مردم عادی که هر روز این صداها را می شنیده اند کوچکترین توجهی نکرده و کمترین تاثیری در آنها نداشته است.

گاهی راننده تاکسی هایی را می بینیم که مثلا در ابتدای یک روز زیبا آهنگی بسیار غمگین و ملال انگیز را در حال پخش گوش می کنند. بدون توجه به اینکه هر موسیقی برای زمان خاص خود مناسب است و عامه مردم اصلا اهمیتی برای این موضوع قائل نیستند.

به نظرم خیلی خوب خواهد شد که همه دوستداران موسیقی در خصوص مباحثی که طرح شد دیدگاههای خود را به اشتراک بگذارند. به این ترتیب ما میتوانیم در کنار فعالیتهای اصلی مثل تشکیل گروهها و اجرای برنامه ها، قدمهایی را در خصوص شناخت بهتر موضوعات پیرامون موسیقی بر داریم.

به نظر شما شنونده در موسیقی چه نقشی دارد؟ مرحوم استاد پایور (از اساتید بزرگ سنتور) جمله ای داشتند که فرمودند:

"موسیقی ما آنقدر که به شنونده خوب نیاز دارد به نوازنده نیاز ندارد"