تسلیت درگذشت استاد محمدرضا لطفی

کاسه تار بعد از او زیبد

که در آن عنکبوت بندد تار


درگذشت استاد محمدرضا لطفی برتمام موسیقی دوستان تسلیت باد. شاید بتوانیم بجای تاسف و تسلیت صرف، از سرگذشت درگذشتگان بیشتر بیاموزیم. بیاموزیم که همدلی ها و باهم بودن ها چه آثار جاودانه ای خلق کرد و فردیتها و منیتها چگونه هم سطح آثار خلق شده را کاهش داد و هم به انزوا و افول هنرمندان منجر شد. با هم مهربان تر باشیم.

روانش شاد باد



در اینجا شعر سایه برای لطفی را باهم زمزمه می کنیم:


پیش ساز تو من از سحر سخن دم نزنم
که زبانی چو بیان تو ندارد سخنم

ره مگردان و نگه دار همین پرده ی راست
تا من از راز سپهرت گرهی باز کنم

صبر کن ای دل غمدیده که چون پیر حزین
عاقبت مژده ی نصرت رسد از پیرهنم

چه غریبانه تو با یاد وطن می نالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم

همه مرغان هم آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم

شعر من با مدد ساز تو آوازی داشت
کی بود باز که شوری به جهان در فکنم

نی جدا زان لب و دندان جه نوایی دارد؟
من ز بی همنفسی ناله به دل می شکنم

بی تو آری غزل «سایه» ندارد «لطفی»
باز راهی بزن ای دوست که آهی بزنم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد