آخرین جلسه ی کانون در ترمی.. که تموم شد و رفت!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد

سلام دوستان، سلام هم کانونی های گرامی
به نوشته ی بی سر و ته من خوش آمدید.
نمی تونم قول بدم حوصلتون سر نره.. هر وقت حرفام تموم شد صداتون می کنم!

سه شنبه 26 آذر ماه

یه ضرب المثل ایتالیایی هست می گه «Il buongiorno si vede dal mattino» و معنیش اینه که روز خوب از همون صبحش معلومه... آفا جون غلطه! اشتباه محضه!

من و خانم سمیعی جاتون خالی سه شنبه امتحان آزمایشگاه تجزیه داشتیم، با یکی از اون استادایی که ذاتشون ماسته و پییییرت می کنه!
عجب امتحانی هم گرفت! خدا هدایتش کنه..
به هر حال، بهتون بگم کههههه اصلا شروع خوبی نبود.. اصلا! خودم شخصا با قصد خود کشی از علوم بدو بدو آمدم امور فرهنگی!
اما با اینکه اصلا شروع خوبی نداشت.. اون روز فوق العاده بود!

وقتی رسیدم اتاق تمرین دیدم بچه ها هستنو حسابی شاد و سر حال اند.. خیلی هم خوب! بعدش هم که خانم سمیعی و جناب آقای دبیر رسیدنو جاتون خالی کیک و چای خوردیم (از اون کیکایی که فقط کیمیا درست می کنه!)

بعد از کمی حرفو بگو و بخند بخاطر ترسی که از جلوی دیگران ساز زدن دارم از بچه ها خواستم که برن اتاق بالا صحبت کنند..
چون با استادم جناب آقای خسروی کلاس داشتم! (برای اولین بار در طول ترم! همه دست بزنید!)
از آقایون موسوی و اسکندری و دانشگر و پرهیزکار مجددا معذرت خواهی می کنم اگر با لحن بدی صحبت کردمو و ناراحت شدید، خلاصه ببخشید!

بعد از کلاسم هم آخرین جلسه ی کانون در ترمی که گذشت تشکیل شد. بسم ا... !
تازه رسیدیم به اصل قضیه! تنها منظور از این پست اینه که افرادی که در جلسه حضور نداشتند و به دلایلی نتونستن بیان چیزی رو از دست ندن..
اما از اونجایی که با حافظه ی یک جلبک طرفید ممکنه یه سری از نکات رو فراموش کنم پس همین الآن از بچه هایی که بودند خواهش می کنم که اگر چیزی رو نگفتم حتما توی کامنت ها ذکر کنید، ممنون می شم.



1- همکاری بچه ها در اجرا ها و برنامه های مختلف

اولین بحث جلسه در مورد مسئولیت (نا)پذیری و کمک در برنامه های مختلف بود... آخرین برنامه ی کانون برنامه ی «نغمه های آسمانی» بود. درسته که لازم نیست همگی بریم روی سن اما کارهای پشت صحنه و هماهنگی و پخش پوستر و اینا کم نیست! همیشه به کمک احتیاج هست! برای اجرای این برنامه نیرو کم بود و بچه ها دست تنها (من خودم از جانب خودم معذرت می خوام که کمک نکردم) اما در هر صورت تجربه شد..
کمک هم نخوان بکنند حد اقلش اینه که کسی که یک مسئولستی رو می پذیره انجام وظیفه کنه!
هر کس هر مسئولیتی رو به عهده بگیره وظیفشه اون کارو انجام بده.. اگر به دلایلی دیگه نتونه باید اعلام برکناری کنه تا از کس دیگه ای برای کمک درخواست شه.
این تجربه ی خوبی بود، از الآن به بعد افرادی رو که قراره برای کارگاه ها مختلف فعالیت کنند از قبل تعیین می شن و سریعتر کادری که قراره کار کنه مشخص می شه.

2- Budget

به زودی یه سری صفحات تبلیغاتی روی وبلاگ گذاشته می شه که با هر بار کلیک روی آنها (هر IP در یک روز) 225 تومان به حساب کانون موسیقی ریخته می شه.
(در این بخش جلسه بین علمای ریاضی کانون بحث می شه که به ازای هر 5 نفر چقدر به کانون می رسه که در این میان...
ناگهان...
جناب آقای نائب دبیر آقای رضادوست بلند می شن و می گن (البته بلند نمی شن) : من یه نکته دیگه بگم؟
آقای پرهیزکار : جانم؟
آقای رضادوست : این کیکه مال کیه؟
آقای پرهیزکار : نوش جان
و این بحثم با خنده ی بچه ها تموم شد.
کسی به کیک شکلاتیه خانم سمیعی نه نمی تونه بگه!)
اما در کل هر کس ایده ای داره، فکری نظری چیزی که بتونه به بودجه ی کانون کمک کنه خوشحال می شم تو نظرات بخونم.

3- اتاق کانون

تا پایان امتحانات تمرین نداریم و اتاق کانون درش بسته است. عزیزان از 25 دی ماه لطفا لطفا لطفا وبلاگ و اینارو چک کنید. خواهشا! حتما یه پست برای اولین جلسه ی ترم بعد گذاشته می شه.

4- کنسرت عید

برنامه ی موسیقی عید کاملا دست کانونه! در فاصله ی بین 6 اسفند و 12/13 اسفند (قبل از اینکه دانشجوها خودشون تعطیل کنند برن) اجرا می شه.
فعلا برای این کار سرپرست نداریم و برای اجرا کمک و همکاریه همه ی همه ی همه ی شماها لازمه. منتظر دستور و حرف یه نفر نباشیم، کاملا با هم کار کنیم.
و از اینجا یه سری..

5- فعالیت های گروهی انجام می شوند
برای مثال یه سری افراد مسئولیت طراحی پوستر رو به عهده می گیرن، یه سری دیگه... که دبیر و نائب دبیر خودشون در پست های بعدی به این گروه بندی ها می پردازند. حتما بعد از امتحانات به وبلاگ سر بزنید!

6- کارگاه تاریخ موسیقی

این دومین کارگاه آموزشیست که به امید خدا کانون اجرا می کنه.
از بزرگان موسیقی دعوت می شه تا در باره ی تاریخ موسیقی در ژانر های مختلف صحبت کنند. یا بلیط فروشی خواهیم داشت یا ثبت نام خواهیم کرد.می شه با پول بدست آمده از این راه هم یه هدیه خوب برای کسی که دعوت می شه خریداری کرد. همه ی این ها در حد یک طرحه، ایده ای حرفی چیزی هست یادتون نره حتما توی نظراتتون بگید.

7- اجرای کنسرت کردی (شخصی)

 جناب آقای محمد عزیزی (که خودشون هم مدیر اجرایی خواهند بود) با همکاری کانون موسیقی این برنامه رو در فاصله ی 25 بهمن تا 5 اسفند در تالار ابو ریحان اجرا خواهند کرد. لازم به ذکره که در جلسه رای گیری شد و اعضای کانون که حضور داشتند موافقت خودشونو با این اجرا اعلام کردند. پوسترینگ و بلیط فروشی با کانونه!
دبیر هم توضیحات خوب و مفصلی در باره ی نحوه ی بلیط فروشی دادند که انشاا... در یک پست جداگانه به اون می پردازیم.

8- کنسرت (با هنرمندی گروه بانوان!!)

با فشردگی برنامه ها استقبال دانشجویان برای کنسرت اومدن کم می شه. به این دلیل تاریخ این اجرا به اوایل اردیبهشت موکول شد. درسته که قراره ژانر های مختلف کار شه اما خوب نیست همه ی برنامه ها پشت سر هم دیده بشه...
نظر؟ انتقاد؟

9- ترانه ی شهیدان دانشگاه


کانون با کمک همه ی بچه ها می خواد یه سرود برای شهیدان دانشگاه اجرا کنه. در جلسات آینده حتما درباره اش بیشتر صحبت خواهیم کرد.



و اما...
جلسه که تموم شد بلند نشدیم بریم..
نشستیم.. بچه ها ساز زدند.. خوندند.. گفتند.. خندیدند.. حسابی جمعمون جمع بود!
واقعا خیلی خوش گذشت!
آقای موسوی یه ترانه رو کامل با جدیت تمام خوند! آقای خسروی و خانم شفیعی سنتور زدند!
بجه ها پیانو زدند و آواز خوندند!
آقای پرهیزکار هم بالاخره یه تیکه از «سلام آخر» رو خوند!
من خودم اصلا دلم نمی خواست بلند بشم برم و الآن فقط منتظرم تاریخ جلسه ی بعدی مشخص بشه!

امیدوارم همگی خوب باشید و سازهاتون کوک باشه
سرتونو خیلی درد آوردم اما من از اولشم گفته بودم!!

الآن دیگه حرفام تموم شد و می تونید بیدار شید!

انشاا... که همتون امتحاناتون عالی بشه و ترم آینده فقظ چهره های خندان ببینم!
خدا قوت


Arrivederci! :D

بدون شرح ...

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد



هوا گرگ و میش بود.. 

سعی می کرد ساز رو زیر صندلی پنهان کنه..

روسری رو تا زیر بینی کشیده بود و آهسته می خوند  «صم بکم عمی فهم لا یبصرون ولا یعقلون» ...

راننده: سلام، این خانم وسیله دارند، تا بالای دانشگاه می رسونمشون

آرام آرام کارت دانشجویی اش رو درآورد و نشان داد، روسری همچنان نیمی از صورت رو می پوشاند..

آن مرد به کارت نگاه کرد و در سکوت صبح با اشاره ی سر اجازه ی ورود داد.


Mission Accomplished


سنتورش وارد دانشگاه شده بود.

 «بهت تبریک می گم ساز خوبم، به کانون موسیقی خوش آمدی»


و با وجودی پر از ذوق جلد سازش رو نوازش می کرد..




سلام عرض می کنم، سعی کنید به نوشته های بی محتوای من عادت کنید هم کانونی های گرامی!

صورت جلسه ی خوبی نمی تونم بنویسم این بار چون.. شخصا خیلی بم خوش گذشت! 

و اصلا قابل خلاصه کردن نیست!

تنها دلیل نوشتن این پست هم اینه که..


ممنون - Thank you - Merci - Grazie - Gracias - Arigatoo - شکرا


از همه ی شما! که آمدید.. چه ساز زده باشید چه نزده باشید، چه آواز خونده باشید چه نخونده باشید!

از حضور فعالتون ممنون، از اینکه وقت گذاشتید ممنون..


از اینکه هنرتون رو با همه در میان گذاشتید ممنون.

از اینکه باعث لبخند شدید.. ممنون


به امید دیدار ههههههر چه زودتر!


یا علی




Arrivederci! :D

جلسه ی آخر با تاخیر بی نهایت!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


سلام! 
وای، واقعا شرمنده ام! خییییلی تاخیر دارم.. اما شما همگی بزرگوارید و چشم پوشی می کنید! مگه نه؟
برای آنهایی که منو نمی شناسند.. سلام! از این فرصت استفاده می کنم و بهتون خوش آمد می گم! 

همگی خوش آمدید به کانون موسیقی دانشگاه شهید بهشتی!
من نه کس مهم و شناخته شده ای ام نه کاره ای هستم! از اون جایی که خیلی حرف می زنم مسئولیت اصلی من نوشتن صورت جلسه هاست طوری که اگر کسی نتونست بیاد (هر غیبتی قابل قبول نیستاااا) از برنامه های کانون عقب نیافته! من همون دختر خانم بد اخلاقیم که در جلسه ی گذشته نزدیک در نشسته بود.. 
باور کنید انقدر ها هم ترسناک نیستم!  :)

و حال خلاصه ای از جلسه ی گذشته می نویسم برای افرادی که نتونستند بیان! 

1- خیلی از بچه هایی که بودند جلسه ی قبلی هم حضور داشتند، دبیر کانون باز هم بر مهم بودن وبلاگ کانون تاکید کردند!
حتما سعی کنید به وبلاگ سر بزنید و نشانی از خودتون بذارید! 

2- بحث مهمی که مطرح شد انتخاب مسئولیت ها بود.. در طی سال گذشته یه سری از تقسیم کار صورت گرفته بود.. نه، مجبور نیستید تمام پست های قبلی رو بخونید! آقای رضادوست نظر خوب و جامعی اعلام کردند! 
سال گذشته تقسیم کار به این صورت بود

کارشناس گروه کلاسیک: فربد فرازنده مهر

کارشناس گروه سنتی: پوریا امیدی (و البته سرپرست گروه بانوان فعلی)

کارشناس آواز: مهرشاد پرهیزکار

مدیر مالی : امیر سلیمی (و البته نشریه هر موقع راه افتاد)


اما کار که وافعا زیاده و به کمک همه ی همه ی همه ی شما ها احتیاج داریم!

هر کسی هم هر ایده ای داره در کامنت حتما حتما بنویسه!

مسئول ارتباطات/هماهنگی جلسات هنوز مشخص نشده! ایده ی اولیه این بود که یه شماره به عنوان شماره ی کانون موسیقی داشته باشیم...

قرار بود افرادی هم که می تونند تو اتاق کانون حضور داشته باشند اعلام حضور کنند!

اقرادی رو می خوایم که بتونند تو اتاق کانون باشند تا هر موفع مراجعه کننده داشتیم کانون ارواح نباشه! این افراد قراره کلید دار باشند! در کانون نباید بسته باشه!

3- تزیین اتاق کانون! بچه ها شما ها ماشاءا... همگی هنرمند هستید! چند نفر لازم اند که به فکر تزیین و دکوراسیون کانون باشند! سر این پروژه زمان بذارید ولی!


4- هم کانونی های محترم! قضیه ی پست های معرفی رو جدی بگیرید چون از این طریق می تونید نوازندگانی رو پیدا کنید که دوست دارید باهاشون کار کنید! تنوع کار واقعا زیاده! ایرانی، غیر ایرانی، کلاسیک، با کلام، بی کلام.. و کلی کار های تلفیقی! تقریبا همه ی ایده ها قابل اجرا خواهند بود!
در ضمن، چون از انجمن های مختلف ممکنه کارهای زیادی بخوان خوب می شه اگر هر گروه همیشه چند قطعه ی آماده برای اجرا داشته باشه!

5- یه بحث دیگه بحث کارگاه آشنایی با ساز بود، اگر کسی هست که احساس می کنه تسلط کافی بر سازش داره در حدی که بتونه سازشو بطور کامل معرفی کنه حتما اعلام حضور بکنه! ممنون می شم!


امیدوارم چیزی جا نمونده باشه! هر گونه پیشنهاد  انتقاد نظر.. چه می دونم، حتی لبخند مورد قبول است!
از توجه تون ممنونم! 

به امید دیدار همه ی همه ی همه ی شما! 

خدا قوت!!

Arrivederci! :D

پیش تمرین!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


به به! فردا هم که چهارشنبه است و همه هیجان شروع تمرین گروه بانوان رو داریم! خدایاااااا این حال رو از ماااا نگیر!


سلام عرض می کنم! درسته رفتم مسافرت اما روزانه وبلاگ رو چک می کنم! الآن هم از خونمون تو پادووا دارم این پست رو می نویسم! 


خواستم هم یه جورایی اعلام حضور کنم و هم یه جورایی بگم به یادتونم و هم می خواستم بپرسم حال و احوالتون چطوره...!


خیلی دلم می خواست واسه تمرین ها باشم... حسابی حالم گرفته است! فیلمبرداری و صورت جلسه یهدتون نره ها!


دیر هم نکنید وگرنه آقای امیدی عصبانی می شن ها! اذیتش نکنید، خدا رو خوش نمی آد! اصلا واسه خودتون(مون) هم خوبه همیشه به وقت باشیم! 


خب من حرفی برای گفتن دیگه ندارم !


راستی اگر دانلودی چیزی می خواید که به اینترنت با سرعت و بدون فیلتر نیاز داره من در خدمتم


هر کی هم fb داره می تونه ادم کنه (Mahsa Nsoori)


حالا واسه کانون صفحه فیس بوک درست کنیم یا نه؟؟ چی شد؟؟


خوب شد حرف نداشتم ها! اگر داشتم که کارتون ساخته بود! هه هه


روزتون خوش، چهره تان خندان!

و همچنان تولد! تولد! تولدت مبارک!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد



امروز خورشید درخشان‌تر است

و آسمان آبی‌تر

نسیم زندگی را به پرواز می‌کشد

و پرنده آواز  جدید می‌سراید

امروز بهاری دیگر است

 روز تولدت


امروز را شادتر خواهی بود

و دلت را به میهمانی آسمان خواهی برد


روزهای زندگی هر روز گوارا باد

میلادت مبارک


تولد آقای پوریا امیدی هم که شد! 

بسیار بسیار تبریک! ان (n) سال به این سالها!

شاد باشید!

تولد! تولد! تولدت مبارک!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


میلادت ای دوست مبارک باشد

پیوسته دلت شاد سعادت باشد

هر سبزۀ سبز رنگ بهارت باشد

راهـت سپید راه عــدالـت باشد

چـــشـــم شــادی نگارت باشد

ایــــــزد پـشـت و پـناهت باشد

میلادت ای دوست مبارک باشد

دلـشاد ازین اهل جماعت باشد 


قکر کرده بودید یادمون می ره... هان؟؟؟ 

اصلا و ابدا! :))))

آقای مهرشاد پرهیزکار، تولدتون مبارک!

انشاءا... ان (n) سال به این سالها! 



اجازه بدید من حسن استفاده کنم از این پست:

 بجه ها روز تولدتونو بگید! به هر حال دوستی گفتند، کانونی گفتند...!  



جلسه ای طولانی... که بر اساس رای بچه ها نامش رو «بصیرت» گذاشتیم! یا همان «آنچه که دیروز گذشت»


به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


سلام دوستان خوب کانون! امیدوارم همگی خوب باشید و از خستگی امتحانات در آمده باشید!

قراره یه پست طولانی بنویسم پس از همین الآن خودتونو آماده کنید!

حتی تنها بش فکر که می کنم دستم درد می گیره! 


قرار بر اینه که خلاصه ای از جلسه ی دیروز بنویسم، طوری که افرادی هم که نبودند بدونند اصلا چی شده، چه خبره، کجای کاریم، دنیا دست کیه...


تمام سعی و تلاشمو می کنم که صورت جلسه ی خوبی بنویسم، اما به هر حال امکان خطا و اشتباه هست پس یه کمکی بکنید و اگر لازم می دونید نوشته رو تغییر بدم حتما بگید!


بسم ا...


دیروز بعد از افتادن امتحان آیین نامه (برای دومین بار) خیلی خوشحال و خندان رفتم دانشگاه!

ساعت 9 قرار بود جلسه باشه که... ماشاءا... اول از همه خودم خیلی آن تایم بودیم!

من واقعا از بچه هایی که به وقت اونجا بودند معذرت می خوام...


جلسه ی گروه بانوان شروع شد و خلاصه بگم که خیلی خوب بود: تصمیم های خوبی گرفته و حرف های خوبی گفته شد.

برای اطلاعات بیشتر در مورد گروه بانوان حتما حتما به پست های آقای امیدی مراجعه کنید، سرپرستمون همه ی توضیحات لازم رو دادند!


جلسه ی ساعت یک: آنچه گذشت...


1- «گزارش جلسه ها» : دبیر کانون ازم خواستند که مسئول نوشتن صورت جلسه ها بشم، یعنی بعد از هر جلسه تو وبلاگ بنویسم که چی شد و چی گفته شد تا غائبین بی خبر نمونند... اگر مشکلی با سبک نوشتنم دارید و از این حرف ها بم بگید، هیچ چیزی غیر قابل حل نیست



2- «نگرانی» : بچه ها بسیار بسیاز کم به وبلاگ سر می زنند... تنها چند نفر اند که کامنت می ذارند و اعلام حضور می کنند... از کانون موسیقی که کار می خوان و آقای فرازنده مهر نمی تونند زود قبول کنند به جای اینکه بگن آره باید بگن صبر کنید باید با اعضای کانون صحبت کنم.. چون تعدادمون که کمه هیچی پست گذاشتن وقتی بچه ها به وبلاگ اصلا سر نمی زنند که بگن آقا جون «ما هستیم» معنی نداره

اعضای فعال کانون به زور ده نفر اند! بجه هایی هم که در جلسه حضور داشتند از روی بیکاری که نیامدند!

وقتشونو واسه چیزی گذاشتند که واسشون مهمه!

به هر حال، قرار شده خودمونو موظف بدونیم حد اقل 2 روز یه بار به وبلاگ سر بزنیم و اگر هم حرفی برای گفتن نداریم تنها یک لبخند جهت اعلام حضور در کامنت ها بذاریم.

عهد و پیمان بستیم ها! خودتونو نشون بدید!

و راستی، هر کسی که نظر می ذاره منتظر feedback می مونه... قرار بذاریم که هر وقت کسی پست می ذاره هر چه سریع تر کامنت هارو تایید کنه


 «جا به جایی» : نه تنها اتاقمونو دارند عوض می کنند بلکه ممکنه بخوان گروه های دیگه هم بیارند همونجا!!

( آقای فرازنده مهر: یه اتاق دیگه دارن می دن بهمون (...) بیچاره کردن ما و کانون تئاتر رو... شاید تمرین مجسمه سازی رو هم اینجا بذارن!

مهسا: ... یعنی بشه موسیقی، تئاتر... و مجسمه سازی؟؟؟؟

آقای امیدی: حتی مثلا راگبی!)

خب این خیلی نگران کننده است!! شاید هم اتاق رو دوباره عوض کنند! خدای من!



3- «لوگو» : خودم شخصا پیگیر لوگو هستم اما این به آن معنا نیست که اگر کسی طرحی یا نظری داره نیاد بگه! اتفاقا! از کجا معلوم اون لوگو رو همه بچه ها بپسندند؟؟ هر کسی فکری چیزی داره بیا بگه! آقای امیدی همونجا لایو (Live) واسمون لوگو طراحی کردند!

لوگو رو که انتخاب کنیم حتما می ریم واسه اعضای کانون روی پین می زنیم !


4- «برنامه ورودی های 92» : کنسرتی که اول سال قراره اجرا بشه و به احتمال زیاد همکاری آقایون و بانوان مجازه...!

کاری که انشاءا... با کمک آقای فرازنده مهر و آقای پرهیزگار اجرا خواهد شد...

به قول آقای پرهیزکار The first impression is the last

کار، کار خیلی مهمیه... چون تمام ورودی های جدید کانون ما رو از طریق این برنامه خواهند شناخت و بچه ها توسط این برنامه باید جذب بشن!


یکی از طرح ها اینه که اگر بشه پیانو باشه، 4 تا ویلن که اگر از بانوان بتونند کار کنند خیلی عالی می شه، ساز کوبه ای و مسلما خواننده... مهم اینه که تعداد نوازنده ها زیاد و کار fun باشه :)


اگر هم نذارن بانوان رو سن برن که کار با خود آقایون می مونه..


 خواهشا اگر کسی ایده ای داره مطرح کنه و هر کی می تونه کمک کنه اعلام آمادگی کنه!

راستی گمونم باید به فکر پرداخت هزینه ی جا به جایی ساز آقای فرهادی هم باشیم!


5- «غرقه» : این بخش رو قرار شد به موژان چگینی و صابره تیموری بسپاریم! از طراحی brochure تا تزیین خود غرفه!

 بچه های بسیار خوب و فعالی هستند! منظور غرفه ای هستش که در اختیار کانون موسیقی می ذارن روزی که ورودی های 92 می آن دانشگاه! چطوری می تونیم کانونمون رو معرفی کنیم؟؟

مسلما پذیرای ایده های همه ی بچه ها هستیم!! هر کس هر فکری داره بگه :)


6- «اساس نامه» : دو سیستم برای نوشتن اساس نامه مطرح شد... 

از اول همه چیز ها رو در نظر بگیریم و بطور کامل تدوین بشه 

یا قوانین مسائلی که باهاشون طرف هستیم رو بنیسیم (مثل جلسات و سایت و ...)


چند نفر مسئول رو تا الآن انتخاب شدند:


کارشناس گروه کلاسیک: فرب فرازنده مهر

کارشناس گروه سنتی: پوریا امیدی

کارشناس آواز: مهرشاد پرهیزکار

مدیر مالی : امیر سلیمی (و البته نشریه هر موقع راه افتاد)

مسئول ارتباطات/هماهنگی جلسات : فرزانه فتاحی (خوب هم می شه اگر یه خط ایرانسل بگیریم که مال کانون باشه و برای هماهنگی ها از اون استفاده بشه... اما تو رو خدا، جان هر کی دوست دارید اون گوشی هاتونو جواب بدید!!

و راستی... ای میل کانون هم قرار شده عوض کنیم..! حواستون باشه!)


7- «عکاس/فیلم برداری» : لازمه کسی این مسئولیت رو بر عهده بگیره... تمرین گروه بانوان قرار شد 4شنبه ها باشه، کسی رو می خوایم که از تمرین بچه ها هم فیلم و هم عکس بگیره! هم واسه ساخت کلیپ این فیلم ها لازمه هم اینکه قراره روز اجرای بانوان این عکس و فیلم ها رو رو پرده نشون بدیم... خواهشا هر کس می تونه اعلام آمادگی کنه!

من دوربین خوب دارم اما حواسم نبود که خودم نمی تونم این کار رو به عهده بگیرم چون مسافرم

کمک!!


8- «اجرای گروه کاریز» : گروه آقای امیدی اگر خدا بخواد برای اولین بار در علوم پزشکی اجرا خواهد داشت.. و سپس در دانشگاه تهران و دانشگاه شریف. خطاب به آقای امیدی: از الآن بگید در چه زمینه هایی کمک می خواید (بلیط فروشی، لباس، هر چی) که بچه ها بتونند تقسیم کار کنند!


9- «جلسات» : انشاءا... از ترم بعد به توافق می رسیم و یک روز خاصی رو در هفته مشخص می کنیم برای جلسات کانون...

غیبت که ممنوعه هیچی، افرادی که با تاخیر می آن جریمه ی مالی می شن... بطور کاملا جدی. از الآن به فکر این باشید که چند نفر رو می تونید شام مهمون(اجباری) کنید!!


10- «uniform» ... خوب می شه اگر یه فرمی چیزی برای بچه های کانون در روز های اجرا در نظر بگیریم تا اعضا از دیگران متمایز شن، چون به هر حال برای کمک در سالن حضور خواهیم داشت برای نظم سالن و راهنمایی... مثلا همه سر تا پا آبی یا قهوه ای بپوشیم... اینا مثال بود، من منتظر ایده های شما هستم!

آقای پرهیزکار پیشنهاد کردند که می تونیم همون پین های لوگو رو به لباس هامون بزنیم!




بارالها! به غلط کردم افتادم! 

عزیزان، اگر مشکلی، غلطی چیزی هست حتما بگید...

می خوام برم دستمو گچ بگیرم.. کاری ندارید؟؟ 


اگر پست چیزی کم داره یا مطلبی رو جا انداختم بم بگید! من در این جلسه دو بار شرکت کردم!!!


در هر صورت جای خیلی از بچه ها خالی بود.... کلی خوش گذشت!

آقای امیدی کامپیوتر اسرار آمیزشون رو روشن کردند و کلی فیلم های قشنگ نشونمون دادند! همینطور آقای پرهیزکار!

و من دیروز فهمیدم Baritono هستم و چیزهای زیادی یاد گرفتم!

نهایتا کانون این هم هست دیگه... دور هم بودن، با هم خوب بودن... 



ممنونم تا این پایین پاااییینا آمدید! 

روز خوش!


arrivederci! :D


(به امید دیدار)



راستی من بلد نبودم نوشته ها رو رنگ رنگی کنم! :(((



وایییی!! دیدید یادم رفت؟؟؟؟

راستی راستی راستی!!! یه چیر مهم دیگه!!! خاااااموووووماااااا! از الآن سعی کنید برای لباس های اجرای کنسرت بانوان ایده داشته باشید! خیلی چیز راحتی نیست، به هر حال مسئول سالن و فیلمبردار و اینا مرد اند و از این حرفا...

لباس ها هم باید طوری باشه که راحت ساز بزنیم! چکار کنیم؟؟

شاید... شاید شما هم لبخند زده باشید!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد



سلام دوستان! دیگه این بار داستان زندگیمو نمی نویسم اما...

تنها چیزی که می خواستم بگم اینه که... ممنون.

از جمع صمیمیتان، از ایده ها، از اون نیرو و انرژی که مطمئنم در همکاری های آینده خواهم دید...


دور هم نشستن کافی نیست، می دونم.. اما همین هم موجب شادیم شد

دور هم نشستن، گفتن و خندیدن، ایده رو ایده چیدن.. خیلی نشاط آور بود! 

...پس ممنون.


لبخند زدمو دانشگاه رو ترک کردم و تنها چیزی که می تونستم بش فکر کنم این بود:


وای خدا! یه جایی پیدا کردم که وقتی می گم هنس زیمر (Hans Zimmer) منو مات و مبهوت نگاه نمی کنند! جای من همینجاست!


لبخند زدمو خلاف جهت باد رفتم!



به افتخار دوست جدیدی که شناختیم، امروز به جای arrivederci بهتون می خوام بگم..

!Au revoir   




یا علی گفتیم و ... کنسرت آغاز شد

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


سلام مجدد دوستان!

 ...


چه روزی.. چه روزی چه روزی چه روزی چه روزی .. چه روزی!

بذارید امروز رو از دیدگاه خودم تعریف کنم!


مثل هرروز  خسته اما خوشحال بیدار شدم. کلی ذوق داشتم! من قرار بود فیلمبرداری کنسرت رو به عهده بگیرم... صبح که رسیدم دانشگاه دوستی که قرار بود واسم دوربین بیاره برگشت بهم گفت که فیلم (کاست) نداره... دنیا رو سرم خراب شد. بدو بدو رفتم زنگ بزنم فرزانه واسه کمک که تو راه پله آقای آبتین نریمانی رو دیدم!  (فرزانه قرار بود امروز بیاد اما متاسفانه کاری واسش پیش آمد، هم سلام رسوند هم کلی معذرت خواهی کرد!)


بعد از تماس که بر گشتم تو کلاس دیدم که کلا دوربین رو زمین ولوه... می خواستم همانجا کف ساختمان شهدا آب بشم.

با مهارت تمام کلاس ریاضی 2 رو پیچوندم و دوان دوان به سمت امور فرهنگی رفتم... خوب شد دوربین خودمو آورده بودم!

گفتند که خود سالن فیلم می گیره اما من دوست داشتم که حتی فیلم هم کار کانون باشه..

نیمه افسرده به سمت تالار ابو ریحان رفتم و دم در آقای سلیمی و آقای امیدی رد دیدم.

به خودم می گفتم: الآن آقای سلیمی کلمو از ناحیه ی گردن می کنه...


با اعتماد به نفس کاذب لبخندی زدمو با کمال پر رویی وارد سالن شدم! 

چقدر سالن قشنگی بود! تا نشستم با دوربین های سالمی که واسم مونده بود شروع کردم به فیلم گرفتن... وسط کار هم نمی دونم کی گیر داده بود که بوی سیگار می آد در حالی که تقریبا تمام نوازندگان داشتند تمرین می کردند (و چه تمرینی! تمرینی که به اندازه ی خود کنسرت لذت بخش بود!)... منم می خواستم برم دعوا 


ساعت 11.30 هم ملت آمدند... فکر کنم تمام ورودی 91 شیمی اونجا حضور داشتند! خودم شخصا واسه دوستام 15 بلیط خریدم! یه بار از آقای امیدی، که لطف کردند یک عدد قیچی به ما دادند چون در آبمیوه ی دوستم باز نمی شد، یه بار هم از آقای سلیمی، که اصلا دلم نمی خواست جای ایشون باشم چون تو اوج گرما زیر آفتاب نشسته بودند... همینطور آقای فرازنده مهر (بسیار بسیار خوشحالم حالتون خوب شده) و چند بار دیگه هم رد شدم!


خلاصههههه! هم خودم و هم دوستانم خیلی از اجراتون لذت بردیم، واقعا عالی بود، دستتون درد نکنه!! امیدوارم امشب آقای سلیمی پا درد نگیرند!! خیلی زحمت کشیدند، دستتون درد نکنه!


همگی خسته نباشید و از طرف من از نوازندگانی که این نوشته رو نمی خونند تشکر کنید! 




می خوام یه کلیپ مانند با فیلم های امروز درست کنم،

ممنون می شم اگر اسم نوازندگان رو همراه با اسم سازشون رو به ترتیب به من بگید

و اسامی تمام افرادی که کمک کردند

متشکرم



اگر نوشته غلطی داره به بزرگواری خودتون ببخشید دیگه!


فعلااااا!


Arrivederci! :D

وای فردا!!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد



وای دوستان! چه روزی خواهد بود فردااااااا! چه هیجانی!!
یه یا علی دست جمعی بگیم و بریم!!
به نام کانون 15 نفر رو مهمون کردم! فکر کنم فردا همه ورودی 91 شیمی تو تالار باشن! هههه!
چه احساس خوبی

از همتون ممنونم! فردا 11 می بینمتون!

یا علی!!!

شب خوش

اعضای کانون و لوگو

یه چیزی یادم افتاد... تحملم کنید!

امروز تو جلسه هم بحثش شد. کانون یه لوگو لازم داره. یه طرح قشنگ!

من تا حدی می تونم پیگیری کنم اما قول مردونه نمی دم، نمی تونم بدم!

فکر کنم از قدیم الایام وارد کردن ساز به دانشگاه سخت بوده که هیچی، بد ترم شده!

داشتم فکر می کردم که می تونیم یه سری کارت واسه اعضای کانون درست کنیم که هم لوگو داشته باشه و هم یه امضایی، چیزی.. هر چیزی! 

که بگه "آقا جون من عضو کانون موسیقیم و هرموقع لازم باشه می خوام سازمو بیارم دانشگاه!"

من خودم هم می خواستم سنتورمو بیارم کوک کنم و از این حرفا...

آخه بحث یکی دو بار هم که نیست؟!

تمرینه، هر چی که هست نمی دونم!

آقای فرازنده مهر فایده ای داره آقای پور امینی امضا کنند؟


شب همگی خوش

چه روزی بود امروز!

به نام خدایی که باران را آفرید تا سرزمین عاشقان آتش نگیرد


سلام دوستان!

امروز روز آخری بود که به دانشگاه می آمدم و خدا شاهده تمام ذوق و شوقم واسه جلسه و اجرای ساعت 3.30 بود! فیزیک 2 و مبانی کامپیوتر می خوام چیکار وقتی کانونی به این ماهی داریم؟! (این دو درسو می افتم، من می دونم..!) 


در هر صورت امروز که جلسه داشتیم هیچی، خیلی هم خوش گذشت! جمعمون بسیار صمیمی بود

خیلی خوب شد قبل از تعطیلات همو دیدیم! 

آقا پوریا که ساز می زدنند و واقعا آدم دلش نمی اومد بگه "تمام"! 

و من چهل دقیقه تحت شوک بودم چون با سازشون آهنگی رو از متالیکا زدند که من خیلی دوست دارم!

So close, no matter how far

couldn't be much more from the heart...


باشه باسه!

در هر صورت جلسه خوبی بود، تصمیم های خوبی گرفته شد و انشاا... همکاری ها در تعطیلات هم ادامه خواهد داشت! 


بعد از جلسه هم با دو تا از یاران محترم ( آقایون آبتین و نریمان) به تالار مولوی رفتیم تا اجرای آقا پوریا رو ببینیم. متاسفانه اسم دوست جدیدمون رو فراموش کردم، اما تنبک زدنشون واقعا عالی بود و با تمام وجود ازشون ممنونم! مرسیییی!

(وقتی اینگونه نوازندگان رو می بینم به خودم می گم "خاک عالم، به خودت می گی هنرمند؟؟" کار جفتشون عالی بود)


فیلم اجرا رو هم گرفتیم و در اختیار کانون خواهیم گذاشت! 


حالا اصلا من چرا اینجام و دارم می نویسم؟

اولا که اجازه ی نوشتن گرفتم

ثانیا، من فردا مسافرم (تازه امتحان رانندگی هم دارم!!) و تنها از طریق ای میل می تونید پیدام کنید! پس من مجددا ای میلم رو می نویسم و با قلبی پر از بهترین آرزو ها برای همه ی همه ی همتون شما رو به آخرین روز های زمستان می سپارم

mansourimahsa@yahoo.it

و حتما حتما it. بذارید!


چیزی نمونده نقاشی بهار کامل بشه... بهترین شاهکار گیتی بر تمامی شما عزیزان مبارک


و به قول ایتالیایی ها Arrivederci 



مهسا

معرفی!!

با سلام به همه ی دوستان!

مهسا منصوری هستم و سال 1994 در ایتالیا به دنیا آمدم، و در 2012 به یکی از بزرگترین آرزوهایم رسیدم، که چیزی نبود جز خواندن شیمی محض در این دانشگاه.

قبل از آمدنم به ایران چون اونجا موسیقی اجباری بود به مدت پنج سال در دبستان فلوت کار کردم و دو سال در راهنمایی پیانو زدم (البته اصلا اصلا اصلا در پیانو زدن استعداد نداشتم! و ندارم)

از بچگی عاشق موسیقی بودم و پس از زمان زیادی سبک مورد علاقه ام رو پیدا کردم.

من شیفته ی soundtrack های فیلم ها هستم و کارهای composer های زیادی رو دنبال می کنم.

عاشق فضا سازی اینجور آهنگ ها هستم، حتما یه سر به گروه Two Steps From Hell بزنید! 

ترک مورد علاقه ام هم Nero از Two Steps From Hell می باشد.

دبیرستانم رو که در ایران شروع کردم با استادی علی انصاری که خودشون شاگرد آقای کامکار بودند به سنتور زدن پرداختم، و تا سال خوف آور پیش دانشگاهی بیشتر قطعات استاد خودم رو کار کردم و البته چند قطعه آقای کامکار.

خیییییییلی دوست دارم تو کانونمون انقدر فعالیت کنیم تا کف همه ببره!

راستش برای اجرا ساخته نشده ام اما هر کاری از دستم بر بیاد با کمال میل انجام می دم.

از انخاب قطعات گرفته تا وصل کردن سیم و نور پردازی! 

ایده ها زیاد اند و زمان کم! پیشاپیش از شما، خانواده هنری جدیدم تشکر می کنم!